درهم پرهم

نگران … منتظر … تنها … عصبانی … بهانه گیر … این روزها همه ی اینها من هستم … آرامم کن … آرامم کن …

توی لعنتی

 من خودم رو مرور می کنم.. عشق های گذشته م رو و حالم بد میشه از بس همه چیز به نظرم بیهوده میاد!  همه ی سوز و گدازها، تپش ها و بی قراری ها... همه ی سوگواری ها.. همه ی دل دل کردنهام... همه و همه به طرز فجیعی به نظرم بیهوده میاد! و دلسرد میشم.. از خودم و از توهمات عاشقانه م! و این ینی بی خیال جناب حافظ! بگذار ما هم " ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی " بریم!...  تموم شد تولد ارس،همون حس  ...
15 شهريور 1402

Geç

جام می مغانه، هم با مغان توان زد... دل گیجه دارم این روزها. حال و هوای خوبی نیست، اتفاقای عجیب غریبه.اتفاقایی که کاش به وقتشون میفتادن... و هیچ چیز بدتر از خیلی دیر نیست...راست میگه چارلز بوکوفسکی.... ...
23 مرداد 1402

اندوه

دل تنگی خوشه اندوه سیاه است لگد کوبش کن +هی شمس لنگرودی عزیزم هعی ...
18 مرداد 1402

این دلتنگی ها

دارم خودمو جمع می کنم واسه زندگیم خودمو جمع میکنم واسه این حزن،این دلتنگی،این عشق نافرجام... خودمو جمع میکنم .. تو ذهنم هی میاد که : تنها هنگامی که خاطره ات را می بوسم ، در می یابم دیری ست که مرده ام.... یک سال گذشته از تنهایی، از رفتنت..  غروب جمعه ست و به همون سنگینی غروبای جمعه گذشت... خاطره هام رو ورق می زنم خاطره هایی که نمیخام به یاد بیارم، هجوم میارن به قلبم.. نمی دونم چرا اون شاعر عزیز گفته : " خاطره ها بی رنگ می شوند به دست زمان.. " .. به خدا نمیشن.. نمیشه کندن و بریدن و پذیرفتن این که خاطره های دوور تمام شدن و غبار گرفته ن، سخته.. دلم با رفتن آروم میگیره..  + مشاوره گرفتم واسه کارهای مهاجرتم، عمیقا پو...
13 مرداد 1402

هوووف

حتا وقتی یه بک گراند با کلی ذوق برای سیستمم در نظر می گیرم، به یه هفته نکشیده دلمو می زنه!!!! مگه چی باشه که بمونه! خب این خودش موضوعیه ...
26 تير 1402

از تلخی تمام دریاها

هوا خنکه، شبیه اوّل روزهای بهار.. انگار نه انگار وسطای تابستونیم.. توی اتاقم نشستم و اون درد یهویی باز یقه مو گرفته.. دلم میخاد زمان برگرده تا این درده لعنتی بگذره... توی ذهنم غوغاست و توی دلم هم.. گیجم و خسته.. با خودم و با تصمیمی که گرفتم.. تلخم و دارم سعی می کنم به خودم دلداری بدم. سعی میکنم بالغم رو بیدار کنم اما سخته... نگاه آخرش جلوی چشمامه.. تکرار مکرر سوالش.. میخای که برم؟ .. و من که فکر می کردم بهتره براش که بره.. من نمیدونم حتا با خودم وفادار میمانم ایا یا نه، چه برسه به یه ادم دیگه.. درست زمانی که میخوام به خودم بیام این درد وحشی تر میشه!  +هر جا رو نگاه میکنم هر عکسی هر عطری تو رو یادم میاره! ...
20 تير 1402
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به درهم پرهم می باشد